مداد



وداع امام حسین (ع) با مدینه پس از تهدید یزید به قتل ایشان

 

بنام خدا 

این دشمن که تنها برای کشتن تو نیامده است ، آمده است تا هر لحظه هزار بار جگر فرزندان پیامبر را بسوزاند .

میدانم که خسته ای !

میدانم که بی برادری و این همه تنهایی دلت را شکسته است .

میدانم که در یک روز، نه نصف روز هفتاد بار شهادت یعنی چه ؟

میدانم که شهادت شبیه ترین خلق خدا به پیامبر( علی اکبر) یعنی چه ؟

میدانم که راهی میدان کردن فرزندان برادر و خواهر ، کندن تکه تکه های جگر با جان تو چه کرده است ؟ میدانم که پرپر زدن کوچک ترین فرزند بر روی دست های پدر ، چه بر سر زمین و آسمان می آورد . با او چه میکند .میدانم .

پدر ! نگو که گریه نکن ! کسی که از این همه مصیبت ، هیچ ندیده است ، تنها و تنها با نام تو دلش میشکند و اشکش نا خواسته فرو میچکد . چطور دختر تو که دختر توست و در لحظه لحظه ی این مصائب با تو زندگی کرده است ، تاب بیاورد .

قبول کن که گریستن برای تو ارادی نیست . بپذیر که دخترت از این پس کسی را برای درد و دل کردن نخواهد یافت .

میروی پدر ! تأمل کن ! یک لحظه دیگر هم پدر داشتن ، یک لحظه است . اگر تو پدری ، جز حسین بودی و من دختری جز دختر تو ، این مصیبت اینقدر سنگین نبود ، اما چه کنم ، پدری که از دستم میرود حسین است ،

محور آفرینش است و عمود خلقت است . من ، نه فقط پدر که امامم را ، مرادم را ، عشقم را ، امیدم را و بهانه حیاتم را پیش چشم خویش پر پر میبینم .

به خدا که قصد من آزردن تو نیست ، به خدا که این اشک نیست ، پاره های مذاب جگر است . ببخش پدر ، قصد من نگه داشتن تو نبود ، پای تو استوار تر از آن است که در سیلاب اشک من بلغزد . فقط خواستم لحظه ی وداع را طولانی تر کنم .

سوار شو پدر ، سوار شو پدر ، دشمن هر لحظه به خیمه ها نزدیک تر میشود .

آی ذوالجناح ! این که بر فراز خویش میبری ، جان ماست ، جان سکینه است ، جان رقیه است ، جان زینب است ، جان یک کاروان ، جان جهان است .

آرام تر ذوالجناح ! پدر !.پدر!. یک نگاه دیگر ! 

استاد سید مهدی شجاعی

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها